loading...
:: جوک مستر :: سایت جامع جوک,طنز,لطیفه,داستان, اس ام اس
جوک مستر بازدید : 300 1395/08/05 نظرات (0)

روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد

و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!

همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل: غرور، خودبینی،

شهوت، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...

در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!

کسی پرسید: این عتیقه چیست !؟

شیطان گفت: این نا امیدی است...

شخص گفت: چرا اینقدر گران است !؟

شیطان با لحنی مرموز گفت: این موثرترین وسیله من است !

شخص گفت: چرا اینگونه است ؟!

شیطان گفت: هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم

و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...

این وسیله را برای تمام انسانها بکار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است...

مراقب "اميدمان" باشیم

جوک مستر بازدید : 331 1395/07/27 نظرات (0)

مردی نزد جوانمرد آمد و گفت: تبرکی مي خواهم،

جامه ات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردی بهره ای ببرم.

جوانمرد گفت: جامه ی مرا بهايی نيست. اما سوالي دارم؟ مرد گفت: بپرس.

جوانمرد گفت: اگر مردی چادر بر سر کند زن می شود؟

مرد گفت: نه

جوانمرد گفت: اگر زنی جامه ی مردانه بپوشد مرد می شود؟

مرد گفت: نه

جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه  از جوانمردان را در بر کنی

که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی

جوانمرد نخواهی شد.

زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه

جوک مستر بازدید : 444 1395/07/20 نظرات (0)

سپیده دم امام با اصحابش نماز صبح را خوانده و دست مبارکش را به سوی آسمان برداشته و گفتند:
«الهم انت ثقتی فی کل حرب ... ؛ خداوندا تو پناه منی در مشکلها و امید منی در سختیها، و ملجأ و یاورم هستی در آنچه که بر من نازل می‌شود، پروردگارا از زخمهای رنج آوری که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروائی داشته و نیش دشمن را به همراه, به تو شکایت می‌کنم, که در امید به تو بی‌نیازی از دل دادن به دیگری است, پس بگشای دربهای بسته را و بنمای روزنه‌های امید را که تو راست تمام نعمتها و از آن توست همه‌ی خوبیها و تویی تنها مقصود آرزوها. »

سپس امام به پا خاست و خطبه‌ای خواند و حمد و ثنای الهی نمود و به اصحابش فرمود: «خدای عزوجل به شهادت من و شما فرمان داده است پس صبر و شکیبائی را پیشه‌ی خود سازید.»

به ادامه مطلب بروید

جوک مستر بازدید : 294 1395/07/05 نظرات (1)

یک شب سرد پاییز یک پروانه پشت پنجره اطاق پسرک آمد و به شیشه زد: تیک، تیک، تیک.

پسرک که حسابی سرش گرم بود، برگشت و دید یک پروانه کوچک آنجاست. پروانه با شور و شوق گفت: می خوام باهات دوست بشم، لطفا پنجره رو بازکن. اما پسرک با اوقات تلخی جواب داد: نمی شه، تو یه پروانه هستی.

پروانه خجالت زده سرش را کج کرد و با صدای لرزان گفت: لطفا پنجره رو باز کن، هوا خیلی سرده.

آن پسر باز هم قبول نکرد: برو از اینجا و منو راحت بذار. پروانه با غم زیاد از آنجا دور شد. فردا پسرک از رفتار خود پشیمان شد و با خود گفت: برای اولین بار کسی خواست با من دوست بشه ولی من حرفشو گوش نکردم. و دوباره با خود فکر کرد که “ممکنه پروانه برگرده، این دفعه دیگه با هم دوست می شیم. مدت ها کنار پنجره باز اتاقش نشست.

پروانه های زیادی آمدند اما از پروانه آن شبی ، خبری نشد. خسته از انتظار ، پسرک پیش مرد دانا رفت و ماجرا را برایش تعریف کرد. مرد دانا گفت: پسر عزیزم، عمر پروانه ها بیشتر از یک یا دو روز نیست! پسرک از آن روز به بعد دیگه همیشه به یادش ماند که برای دوستی و دوست داشتن فرصت کوتاهی دارد و نباید از کوچکترین فرصتی بگذرد.

مسعود لعلی

جوک مستر بازدید : 309 1395/07/05 نظرات (0)

ماهی سیاه کوچولو به خودش گفت:

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید،

اما من تا می‌توانم زندگی می‌کنم.

نباید به پیشواز مرگ بروم.

البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم که می شوم مهم نیست.

مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.


صمد بهرنگی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 350
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 72
  • بازدید ماه : 140
  • بازدید سال : 2,541
  • بازدید کلی : 314,689